کسی که کافر باشد و کفر ورزد، یک واکنشی نسبت به حق از خود بروز می دهد که شامل اتهام زنی و افتراگویی، جنون خوانی، سحرخوانی و مانند آن می شود. ریشه کفر، به جهالت علمی باز می گردد و باید این جهالت علمی برداشته شود که قرآن در بسیاری از آیات تلاش می کند تا این جهالت را به علم تبدیل کنند و با استدلال و برهان حقیقت را روشن نماید.
اما مستکبر بر اساس خوی استکباری در مقام عمل، کنش و واکنش هایی دارد که با کافر جاهل فرق اساسی دارد. برخی از کنش ها و واکنش های مستکبران عبارتند از:
طبقاتی سازی و امتیازبندی حق بر اساس معیارهای مادی دنیوی: یکی از مهم ترین کنش ها و واکنش های مستکبران در برابر حق این گونه رفتار است؛ زیرا آنان ثروت و مادیات را منشای هر کمالی می دانند و چون خود سرمایه دار هستند، خود را صاحبان هر کمال و فضلیتی می دانند و انسان ها را بر اساس همین معیار و ملاک دسته بندی کرده و طبقاتی سازی می کنند. بر اساس این معیار، حق تنها در دست صاحبان ثروت و قدرت است؛ زیرا دارندگان کمال و فضلیت هستند. از این روست که حاضر نیستند حقی را بر اساس مدل تعمیم بپذیرند و بر این باورند که حق در چارچوب و مدار طبقاتی سامان می یابد. پس کسی که ثروت دارد با فقیر در یک طبقه نیست و بر این اساس، باید فقیران از گرایش به ایمان و حق برحذر داشته شوند و آنان تنها به عنوان مومنان پذیرفته شوند. بر همین اساس این مستکبران ثروتمند و قدرتمند، خواهان طرد مومنان فقیر از سوی نوح (ع) هستند(انعام، آیه 52)؛ زیرا اگر بخواهند ایمان را به عنوان یک حق و امر خیر و فضلیت و کمال بپذیرند، باید اختصاص به آنان داشته باشد؛ نه آن که دیگرانی از طبقات فقیر جامعه و ندار با آنان در این امر مشترک باشند؛
ناروا دانستن حق و ایمان به عنوان خیر و فضلیت: از نظر مستکبران، اموری چون ایمان به خدا و قیامت و نبوت و مانند آن ها، نمی تواند خیر باشد؛ زیرا اگر خیر باشد، به جای فقیران این ثروتمندان باید بدان ایمان بیاورند؛ پس وقتی به جای سرمایه داران، بینوایان به آن ایمان می آورند این خود گواه و شاهدی است که ایمان اصلا خیر نیست؛ زیرا خیر همانند مال و ثروت، به ثروتمندان می رسد. پس ایمان، مصداقی از مصادیق خیر نیست. از این روست که به تمسخر و استهزا می گفتند: أَ هؤُلاَءِ مَنَّ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِن بَیْنِنَا؛ آیا خداوند از میان ما بر این گروه بینوا و فقیر منت نهاده و آنان را به ایمان برتری داده است؟!(همان)؛ از نظر آنان اگر فضلیتی برای ایمان باشد، باید سرمایه داران به آن تقدم بجویند نه بینوایان. پس اگر بینوایان به ایمان سبقت و تقدم جستند و سرمایه داران بدان گرایش نیافتند، این خود گواه آن است که ایمان فضلیتی نیست، و گرنه سرمایه داران پیشگام در آن بودند:لَوْ کَانَ خَیْراً مَا سَبَقُونَا إِلَیْهِ؛
ارزش گذاری بر اساس مادیات: در نظام ارزشی مستکبران، آن چه مبنای ارزشی می شود، همان مال و ثروت و دارایی های دیگر از جمله فرزندان است که این ها موجبات تقرب حتی به خدا می شود(سباء، آیات 35 و 37)، در حالی که در نظام ارزشی اسلام، این امور اصولا مبنای ارزش گذاری نیست، بلکه تقوا و ایمان و مانند آن ها است.
با نگاهی به رفتارهای دیروز و امروز مستکبران در میان مسلمانان و جامعه بشری می توان دریافت که روان شناسی رفتاری قرآن بیانگر بسیاری از واقعیت ها و حقایق است که درس آموز و عبرت آموز است و باید آن را در رفتارشناسی و روان شناسی اجتماعی مورد بررسی قرار داد و بر اساس آموزه های وحیانی قرآن به روان درمانی افراد جامعه پرداخت و این جهالت علمی و سفاهت عملی را درمان کرد.